حکایت 36
دو برادر بودند که یکی در خدمت شاه بود و دیگری به زور بازو نان می خورد. روزی برادر توانگر به درویش گفت، چرا به خدمت سلطان نمی آیی تا ازرنج کارکردن نجات یابی؟ درویش پاسخ داد، تو چرا کار نمی کنی تا از خواری و ذ ّلت خدمت به سلطان رهائی یابی؟ که خردمندان گفته اند، نان بازویت را بخوری و آسوده بنشینی بهتر از آن است که کمربند طلا ببندی و دست به سینه در خدمت شاه بایستی.
( اگر آهک گداخته را با دست خمیر کنی، بهتر از آن است که دست به سینه در خدمت امیر باشی. تمام عمر گرانمایه در این راه صرف شد که تابستان چه بخورم و زمستان چه بپوشم؟ ای شکم گستاخ با نانی به سر ببر تا مجبور نباشی در مقابل دیگران تعظیم کنی.)
به دست آهک تفته کردن خمیر به از دست بر سینه پیش امیر
---------------------------
عمر گرانمایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتاء
ای شکم خیره به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت دو تا
سلام وب خیلی خوبی داری داداش خواستی یه سر هم به ما بزن خواستی لینک من رو تو وبلاگ بزار تو قسمت نظرات بنویس من هم لینک میکنم و با لینک کردن وبلاگ ما امار بازدید وب خود را روزانه تا 500 افزایش دهید.
با تشکر از شما
www.webhacker.blogfa.com
سلام دوست گرامی
سایت دروازه آماده تبادل لینک با شما است . و مبلغ 15000 تومان برای دوستانیکه اقدام به تبادل لینک میکنند به عنوان هدیه در نظر گرفته است .
برای بهره برداری از این امکان پس از ثبت نام در سایت ، و قرار دادن لینک سایت دروازه ، طی ایمیلی به admin@darvazeh.com مشخصات خود و آدرس سایت یا بلاگتان را ارسال کنید .
موفقیت شما اعتبار ماست .
سلام دوستان عزیز اگر در شرایط رکود اقتصادی حال حاضر خواهان کسب درامد مطمئن ودرامد ایده ال هستید اگر خواهانه دریافت سود ماهیانه 20درصد برای سرمایه هایتان هستید از سایت ما دیدن کنید (بانک ماهیانه1.5درصد میدهد )